شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
آمـدی جـانم بهقـربـان شـمـا بابای من مـهـربانِ ساکـن برنـیـزههابـابـایمن چه عجب که نیزهها دست ازسرت برداشتند نازنـیـنم توکجـا ایـنجا کجـا؟بابای من
جای تو آغوش من باشد نه درطشت طلا من بدممیآیـد ازطشت طلا بابایمن
منکه دلتـنگ نوازشهای دستان توأم دستهایت را نیاوردی چرا؟بابای من
حرفهایم را اگرآرام میگـویمببخش ازگـلـویم درنـمیآیـد صـدا بابـای من باورش سخت است اما راه رفتنهای من سخت گردیده برایم بیعـصا بابایمن
ماجرایکوچههای شام پیرم کرده است چـشمهای بیحـیا کُـشـته مرابابایمن توبه روی نیزهای ومن به روی ناقهای میشنـیـدممیشـنـیدی ناسـزابابایمن ازلـباس خاکی عـمه خجـالت میکـشم بعدمن گاهی بهدیـدارش بیا بابایمن